آن که در خونش طلا بود و شرف
شانه ای بالا تکاند و جام زد
چتر پولادین ناپیدا به دست
رو به ساحل های دیگر گام زد.
در شگفت از این غبار بی سوار
خشمگین، ما ناشریفان مانده ایم.
آب ها از آسیا افتاد؛ لیک
باز ما با موج و توفان مانده ایم
حاجی ترکوندیا!!!!ایول خیلی شعرات باحال
حاجی ترکوندیا!!!!
ایول خیلی شعرات باحال